حسینیه مشرق - «آخرین سرباز او آماده جانبازی و رشادتی است که تاریخ نظیرش را ندیده و نخواهد دید! این سرباز فداکار در میدان کارزار، رزم نمایانی خواهد که رزمندگان عالم از او درسهای مردانگی و جوانمردی آموزند و جوانان از جهادش، مجاهدت و غیرت! آری این آخرین سرباز که خود از بنیهاشم است؛ حالا جان خود را در طبق اخلاص نهاده و منتظر لحظه های شهادت و شهامت است.» اینها بخشی از کتابی است که به سرگذشت کوچکترین سرباز امام حسین (علیهالسلام) میپردازد. کتابی که باوجود حجم کمش، پرداخت خوبی دارد.
حسین سلیمانی، نویسنده کتاب، با ارجاع به آیات و روایات و استفاده کردن از منابع گوناگون، سنگ بنای کتابش را چیده است و توانسته فضایی سرشار از احساس خلق کند؛ اما این احساسی بودن به معنای شورمندی صرف و خالی بودن از شعور نیست. نویسنده نخواسته خودش را درگیر روایت تاریخی صرف و در نهایت ترکاندن بغض مخاطب کند. بلکه میخواسته در فضایی فشرده و اندک، نشان دهد چگونه اتفاقی که درگذشته افتاده است اکنون را شکل میدهد و انسان از انتخاب خود راه گریزی ندارد.
شخصیت اصلی کتاب، عمری کوتاه دارد اما نویسنده سرنوشت او، یؤطی من یشاء بغیر حساب است و بزرگی او ورای وهم آدمی است. کتاب از ورای زمان و مکان میگذرد. کتاب فضایی سورئال دارد و نویسنده خود را دربند زمان نکرده است. دیروز و امروز و فردا را به هم میدوزد تا نشان دهد چگونه نامسلمانی مسلمانان ظاهرنمای ظاهرپرست ظاهرگرا، باطن اسلام را وارونه میکند، گویی از اول پیامبر رحمت برای همین پا به عرصه وجود گذاشته است!معاذ الله!
دغدغه اصلی نویسنده در این کتاب که هم جلوه ادبی دارد، هم متقن و مستند است و هم روایتی تاریخی دارد، نشان دادن منتهای حقانیت امام حسین (علیهالسلام) از راه شهادت آخرین سربازش است. گویی اگر بتوان تمام آنهمه شهامت و ازخودگذشتگی را متهم کرد و زیر سؤال برد اما نمیتوان شهادت آخرین سرباز را منکر شد. گویی جبهه باطل با شهادت آخرین سرباز، نهایت پستی و دنائت خود را بهتمامی انسان و انسانیت نشان داده است تا بتواند در آینده، در بزنگاههای مهم، بهتر تصمیم بگیرد.
آخرین سرباز کربلا، روایتی است از غدیری خونین. از منظر او، کربلا غدیر خونینی است بر اثبات اسلام اصیل محمدی. دلیلی بر اثبات قرآن ناطق که همان مولای متقیان و پیشوای مؤمنان، علی ابن ابیطالب است. غدیری که نهتنها 30 هزار سرباز کوفی و شامی که تمام تاریخ شاهدانش هستند. آخرین سرباز، نقطه ثقل تمام اتفاقاتی است که طی این سالها بر او و خاندانش رفته است. از رنجهای دوران بعثت که بر جد بزرگوارش رفت تا تلخیهای ماجرای سقیفه. از پهلوی شکسته مادر تا فرق شکافته پدر. از خنجر سمی نامردیها تا پارههای خون بدنی مسموم.
در چنین لحظاتی بود که حسین نهتنها جا پای جد بزرگوار خود، ابراهیم خلیل میگذارد بلکه از آن فراتر میرود و فرزند خود برای آگاهی انسان و نجات او از منجلاب ولایت طاغوت به قربانگاه میبرد. لحظاتی بعد از پایان سخنان حسین بن علی، تیری سه شعبه از چلّه کمان دشمن رها میشود...اینجاست که باید همنوا با مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواند: السلام علی الرضیع الصغیر...